اتاق خواب سر زد ناگهان بجای یك جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید
بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی كه میخوردند ان دو را با چوب گلف زد و خونین و مالی كرد. بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد با كمال تعجب شوهرش را دید كه در اشپزخانه نشسته است. شوهرش گفت سلام عزیزم! پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودندبهشان اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت كنند
راستی بهشون سلام كردی؟؟؟
نظرات شما عزیزان: